ابوهاشم گوید:
به حضور مبارک امام حسن عسگری شرفیاب شدم وان حضرت را مشغول نوشتن کاغذی دیدم.وقت نماز رسید،ان حضرت کاغذ را زمین گذاشت ومشغول نماز گشت; سپس دیدم که قلم روی کاغذ می گردد وخود به خود می نویسد تا به اخر کاغذ رسید.
من وقتی چنین دیدم به سجده افتادم.وقتی حضرت نمازش تمام شد،قلم را به دست گرفت واجازه فرمود که مردم داخل شوند.